نگاهی به زندگی 'وادسلاو اسپیلمن'
وادسلاو اِسپیلمن یک نویسنده و خاطرهنویس اهل لهستان است که در سال 1922 متولد شد. او در دوران کودکیاش، خانوادهی بسیار فقیری داشت و بیشتر زمانش را در کارگاه پدرش که یک نجار بود، سپری میکرد. وادسلاو در دبیرستان واقع در شهر زلتا، در رشتهی فیزیک تحصیل کرده و در ادامه زندگی، به عنوان معلم آموزش و پرورش کار میکرد.
وادسلاو اِسپیلمن بعد از پایان جنگ جهانی دوم، به عنوان یک خاطرهنویس آغاز به کار کرد. او ابتدا کتابی با عنوان "مارشالِ هیتلِر، بانوی بایدنفِلد" را نوشت که در آن به موضوعی پرداخت که پنهان کردن شخص مارشال هیتلر از دستیابی قدرت در جلوگیری از خشونت و جنگ جهانی دوم نقش داشته است.
آثار دیگر وادسلاو، از جمله "عطرِ کتاب" و "سالهای پوچ" نیز دربارهی زندگیاش توسط وی نوشته شده است. در این کتابها، وادسلاو به دوران کودکیاش و روابط خانوادگیاش در لهستان اشاره میکند.
وادسلاو در سال 2011 در سن 89 سالگی درگذشت. او به دلیل آثار و ادبیات خود، یکی از نمایندگان برجستهی نویسندگان لهستان به شمار میرود.
بازگشت به زمان جنگ با 'ادریان بردی'
روایتهای جنگی همواره یکی از بیشترین استقبالهای مردم را در بر داشته است. جنگ با اثرات بسیاری بر شخصیتهای مختلف و حتی جوامع کامل دارد که این تجربهها ممکن است شبیه به رویاهای شخصی و غیر واقعی باشد. یکی از شخصیتهای درسآموزنده در این جنگ، 'ادریان بردی' است.
ادریان بردی پسری بود که به صورت داوطلبانه برای خدمت در جنگ جهانی دوم آماده شده بود. در این جنگ، پیشرفتهای بزرگی در زمینه جنگ و جنگافزارها صورت گرفته بود. با این وجود، تعداد بسیاری از سربازان و تجهیزاتی که برای آنان فراهم شده بود، نسبت به جنگ خطرناکی که در حال ادامه داشت، بسیار ناکافی بود.
ادریان بردی در طول جنگ با دیدن امکانات کم و دشواریهایی که در آن وجود داشت، متوجه دگرگونی شخصیت خود بود. وی برخلاف چندین دوستش که در جنگ کشته شدند، برای بازگشت به سرزمینی که به عنوان خانه خود محسوب میشد، موفق شد. از این رو، داستان بازگشت او به سرزمین خود ویژگیهای قابل توجهی را دارد. به علاوه، بخشی از داستان نشان میدهد که چگونه او با درک شخصیت جدید خود، میتواند با بیشترین شور و هیجان به زندگی خود ادامه دهد. در نهایت، بازگشت به خانه و تغییر زندگی مثبتی برای وی به همراه داشت.
شکوه و حماسه زندگی 'شوپان'
شوپان یکی از مشهورترین و برجستهترین آهنگسازانی است که در دوران رمانتیسم زندگی کرده است. فردریک شوپان (۱۸۱۰-۱۸۴۹)، آهنگساز لهستانی بود که آثارش به عنوان شاهکارهای جهانی شناخته شدهاند. او از بین آهنگسازان رمانتیک، یکی از پیشگامان بوده که توانسته برخی از آثار خود را بسیاری از دیگران پشت سر بگذارد.
شوپان، در آثار خود از احساساتی چون عشق، غم، آرامش، شعف و شور با بکارگیری ساز پیانو استفاده میکند. همچنین در آثارش از محیطهای متنوعی چون سرودهای بهاری، والسها، پرلودها و نوکتورنها استفاده کرده و به کمک آنها حس شگفتی و شور برای شنونده منتقل میشود.
موسیقی شوپان دارای یک تاریخچه غنی و زیبا است. او در بزرگسالی به کمک چندین آهنگساز مشهور آلمانی، به عنوان یک آهنگساز شروع به فعالیت کرد و به زودی در جهان مدرن موسیقی محبوب و شناخته شد. آثار شوپان به لحاظ تکنیکی بسیار پیشرفته بوده و در ایجاد حس شور و شگفتی در شنونده شگفتانگیز بوده است.
در کل، زندگی و آثار شوپان نمادی از شکوه و حماسه در موسیقی محسوب میشود. او به خاطر آثار بینظیر و پژوهشی که انجام داده است، در تاریخ موسیقی جهان به نامی ماندگار دست یافت.
داستان تالار 'زیمرمان' و 'آندره واراس'
داستان تالار 'زیمرمان' و 'آندره واراس’ داستانی است کوتاه و جذاب که درباره ی تجربه ی زندگی دو انسان مختلف به نام های 'زیمرمان' و 'آندره واراس' است. این دو نفر به طور اتفاقی در تالاری به نام زیمرمان آشنا می شوند و از طریق گفتگوهایشان کم کم با هم شناخت بیشتری پیدا می کنند.
در این داستان، 'زیمرمان' یک فرد غریب الاطوار و متفکر است که رویاهای عجیب و غریبی داشته و دارد. او با توجه به تجربیات خود و فریب های جهان، به نتیجه رسیده است که هیچ چیز قطعی و قابل اتکا نیست و علم و دانش همیشه نیاز به بررسی و بازبینی دارد.
در این مقابل، 'آندره واراس' یک لوگوس است که به مسائل و دانش علمی علاقه دارد. او دارای دانش گسترده ای در زمینه ی علوم و فناوری است و دوست دارد این دانش را با دیگران برای استفاده همه انسان ها به اشتراک بگذارد.
تالار زیمرمان ، از طریق این دو شخصیت، نماینده تفکرات و نظرات متفاوت در مورد علم ، فناوری و دنیای پیرامون است. داستان به صورتی پویا به نظر می رسد که روایت کننده ی تفاوت های دیدگاه های دو شخصیت، از روی بحث و گفتگو می باشد. هر دو شخصیت تلاش می کنند تا به یکدیگر کمک کنند و با همکاری، تلاش می کنند به یک نتیجه روشن برای شناخت و فهم بهتر دنیای پیرامونشان برسند.
در کل، داستان تالار 'زیمرمان' و 'آندره واراس' نشان دهنده ی مسیر طولانی و تلاش جهت پیدا کردن فرضیات و حقایق علمی است که تنها با تفکرات کارآمد و تلاش مداوم می توان بهشت نظریات مختلف و گمرکات علم را پیدا کرد.
زندگی 'هولویود'یی 'توماس کرتشمان'
توماس کرتشمان یکی از نویسندگان معروف هالیوودی است که به شدت مورد استقبال و توجه قرار گرفته است. او با نوشتن داستانهایی با موضوعات غیرمعمول و خلاقانه، توانسته است از خلال آثار خود، نظر بسیاری از مخاطبان را جلب کند و این باعث شده تا به عنوان یکی از پرفروشترین نویسندگان هالیوود به شمار بیاید.
او در طول سالیان زیادی در فضای هالیوود فعالیت نموده است و به همین دلیل، زندگی هالیوودی او به سبک خودش را پیش برده است. همزمان با اینکه او با چالشهای زیادی در زمینه نوشتن روبرو شده است؛ اما با تلاش و پشتکار خود، برای خود در جامعه هالیوود نقشی مهمی را ایجاد کرده است.
یکی از ویژگیهایی که او را متفاوت از سایر نویسندگان میکند، استفاده از موضوعات خلاقانه و کمیاب در آثارش است. پیدا کردن چیز جدید آنقدر سخت است و این نویسنده هالیوودی به نظر میرسد توانسته است در کنار این سختی، نوآوری و خلاقیت خود را همیشه حاضر و جاری نگه دارد. با پرداختن به این موضوعات غیرمعمول، تلاش میکند داستانهایی را با اعتبار بالا و البته شهرت جهانی خلق کند.
بنابراین، میتوان گفت که توماس کرتشمان با روی کاری خلاق و البته نوآورانه، به یک منفعت پایدار در صنعت هالیوود و برای خودش در جامعه هالیوود دست یافته است که همواره با شکوه و برافراشتگی همراه بوده است.
عشق و فریب در فیلم پیانیست: 'ماریا کوگلر'
فیلم پیانیست، که به کارگردانی رومن پولانسکی ساخته شده است، داستان زندگی یک پیانیست معروف به نام ولادیسلاو اسپیلمن را روایت میکند. در این فیلم، ماریا کوگلر به عنوان یکی از دوستان ولادیسلاو ظاهر میشود و به توصیه پدر ولادیسلاو به عنوان راهنمای او در ورود به دنیای شهر وان انتخاب میشود.
در ابتدای داستان، ولادیسلاو به شهر وان میرود و ماریا او را در ایستگاه میبیند. ولادیسلاو نخست از رو به روی ماریا همجنسگرایی عمومی در شهر و همچنین دوری از خانواده خود صحبت میکند و ماریا به ظاهر متعجب و خودرحم در پاسخ او به او ابراز علاقه میکند. با گذر از گفتگوهای تصادفی، ولادیسلاو به روی پیانو مینشیند و ماریا با بازخوردی حساسانه از عملکرد او، به وزن و احساس او در نواختن موسیقی واکنش نشان میدهد.
از اینجا به بعد، دوستی ویژه و دراز مدت ولادیسلاو و ماریا شکل میگیرد. در حالی که ولادیسلاو در تحصیل پیانو در حال پیشرفت است، ماریا بیشتر وقت خود را صرف خدمت به زندگی و شخصیت ولادیسلاو میکند. با این حال، از طریق اعمال فریب و تحریکهای سیاسی، شرایط در شهر وان به تنش میافزایند و امنیت ولادیسلاو به خطر میافتد. در این وضعیت، ماریا چالش مدیریت خشم ولادیسلاو را پذیرفته و به او کمک میکند که زندگی اش را نجات دهد و از شهر فرار کند.
در نهایت، ولادیسلاو در این فیلم در مقابل برکناری از مدرسه موسیقی و افت فراوان ارزشهای خانوادگی خود، به دنیای رنج و سختیهایی روبرو میشود. با این حال، او در نهایت با حمایت دوستان مثل ماریا میتواند پایبند به آرمانها و مراد خود بماند. به طور خلاصه، داستان این فیلم ما را به عشق و روابط پایدار بین دوستانی همراه میکند که در برابر شرایط سخت و بحرانی باید با هم بر علیه فریبهای دیگران مبارزه کنند.