غمگین ترین فیلم سینمایی جهان: 'اَشِلِندْ بِیْلِنْگ'
فیلم "اشلیند بیلینگ" به کارگردانی مایکل هانه بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده است و به عنوان غمگینترین فیلم سینمایی جهان شناخته میشود. فیلم به داستان دختری به نام لینا و خانوادهاش میپردازد که در اوایل دهه ۱۹۸۰ به نیویورک برای شروع یک زندگی جدید نقل مکان میکنند. اما در طی رویدادهایی غمانگیز، خانوادهی لینا به محض ورود به خانهی جدیدشان، با مشکلاتی روبرو میشوند که زندگی آنها را به کلی تحت تاثیر قرار میدهد.
در طول فیلم، مخاطبان شاهد روابط پیچیدهای هستند که بین اعضای خانوادهی لینا برقرار میشود. رویدادهای ناگوار باعث میشود که همه بخشی از خودشان را از دست بدهند و دچار تحولاتی شوند که از جمله آنها قطع شدن ارتباطات و از بین رفتن اعتماد به نفس، بیماری روحی و همچنین جدایی فردیتی است.
فیلم اشلیند بیلینگ یکی از فیلمهایی است که برای مخاطبان بسیاری خندهها را به گریهها تبدیل کرده است. این فیلم با بازی پرفروشهای هالیوود مانند الک فانینگ، میرا سورووس، ویلیام هرت و دیویدستر موفق شده است با جذابیتهایی که در طول فیلم بوجود میآورد، مخاطب را به خود جذب کند. با توجه به محتوای شگفتانگیز و بسیار پیچیدهای که در این فیلم وجود دارد، میتوان گفت که کارگردان و تیم فیلم برای ساخت این اثر بسیار تلاش کردهاند.
حس تلخ ترین فیلم جهان: 'دروازه به بهشت'
فیلم "دروازه به بهشت" یکی از تلخترین و مرموزترین فیلمهای جهان است که تاثیر قوی بر روی تماشاگرانش دارد. این فیلم در سال ۱۹۵۹ توسط روانشناس و فیلمنامهنویس مشهور ایتالیایی، مایکل کوورتزه با بازی هنرمندانی همچون ماریا شلل، مونیکا ویتی و اژدها مورلی ساخته شد.
داستان فیلم در مورد دو خواهر است که در یک خانه کنار جنگل زندگی میکنند. این دو خواهر، مری و الیزابت، درگیر رابطه عجیب و غریبی هستند که نه تنها باعث شده تا احساس دوستیِ میان آنها وجود نداشته باشد، بلکه با فراوردن جن باعث شده اند که دل خود را به منزلت عرضه کننده طلاق به همسرشان ببیعیدند. اما در ادامه این رابطه، شخصیتهای دیگری به داستان اضافه میشوند و باعث میشود تا این فیلم به یک دروازه یا پلی به بهشت تبدیل شود که با شخصیتهای مختلفی همچون ملکوت، خدای جنگ، شیاطین و دیگر بازیگرانی که همگی جلوی دروازه به بهشت قرار دارند، پر ماجرا شود.
فیلم "دروازه به بهشت" در طول سالیان زیادی به یکی از شاخصههای فیلمسازی معروف شده است و با استفاده از تکنیکهای فیلمنامهنویسی جدید، ساختاری عمیق و در عین حال پرمعنی دارد. این فیلم با طرح سوالات پویا و نثرهای عمیق، به تماشاگرانش حتی بعد از پایان فیلم نیز هنوز بارها با یافتن پاسخ به آنها درگیر میکند. دیدن این فیلم به دلیل ماجرای مرموز و تلخ آن، دلیلی برای پرهیز از آن نیست و به هر کسی که علاقمند به تجربهی متفاوت زندگی و شناخت بهتر دنیاست، پیشنهاد میشود.
تلاش ناکام مردی تنها: 'فورست گامپ'
«فورست گامپ» فیلمی است در ژانر درام و کمدی که در سال ۱۹۹۴ به کارگردانی رابرت زمکیس روی پرده سینما رفت. داستان این فیلم بر اساس رمانی به همین نام اثر وینستون گروم در سال ۱۹۸۶ ساخته شده است و به زندگی شخصیت اصلی فیلم، فورست گامپ، می پردازد.
فورست گامپ جوانی با هوشی بسیار کم و مشکلات نوشیدنی مادرش است. پس از اینکه مادرش به شدت بیمار می شود و در نهایت از دنیا می رود، فورست تصمیم می گیرد که به دلیل علاقه اش به دویدن، زندگی را به عنوان دونده به طور جدی پیش بگیرد. با کمک دوست قدیمی خود، جنایتکاری به نام دنی، فورست موفق می شود به یک تیم دویدن محلی بپیوندد و سرانجام برای دویدن در المپیک هم آماده می شود.
اما شخصیت اصلی فیلم به مرور زمان متوجه می شود که هوش کم او در برخی موارد می تواند معایبی را به دنبال داشته باشد و ممکن است باعث شود که مسائلی را درست متوجه نشود. به همین دلیل او برای لحظاتی در عین حال با پرچمداری های برجسته جهان، در جریان برخی از رویدادهای تاریخی نیز قرار می گیرد.
در کنار این داستان شخصیت فورست قادر است به مسائل و مشکلات دیگران به طرز فوق العاده ای کمک کند. وی توانست با بهره گیری از خیرخواهی، بخشیدن احترام و تلفیق ناگفته های اکثریت جامعه در میان خود به شخصی با توانایی خاص که تلاش ناکام مردی تنها را دو خواهد انداخت برسد.
فیلمی که قلبتان را میشکند: 'آسیاب سیاه'
«آسیاب سیاه» فیلمی ایرانی است که در سال ۲۰۱۰ ساخته شده و توسط کریم عریضی کارگردانی شده است. این فیلم اقتباسی از داستان کوتاهی به همین نام از «توفیق حقی» است و به صورت درام نمایش داده شده است.
داستان فیلم در روستایی آغاز میشود که زمانی که با بحران آب روبرو میشوند، باید به یک آسیاب سیاه تبدیل شوند تا کارشان را ادامه دهند. در این بین، یکی از بچههای روستا به نام «آقا محمد» به دلایل شخصی خودش به خانوادهی «غلامی» می پیوندد. این خانواده از بچهها خود استفاده میکند و آنها را به عنوان اسباب بازی مورد سوء استفاده قرار میدهند.
فیلم در حالی که میخواهد به نمایش درآوردن زندگی روستایی بپردازد، به موضوعاتی همچون فقر، تبعیض، فساد و سوءاستفاده از کودکان نیز اشاره میکند. بازیگران برجستهی این فیلم عبارتاند از «حمیدرضا صمدی، شهاب حسینی، حسین یاری، صابر ابر و مریلا زارعی و ...».
فیلم آسیاب سیاه از نظر افتادن در دام خرافات و باورهای غلط نیز بازتابی دارد و به نظر میرسد که کارگردان تلاش داشته است تا این مسئله را به نمایش بگذارد. این فیلم به دلیل آرای مثبتی که در جشنوارههای مختلف در همه جای دنیا به دست آورد، یکی از پرفروشترین فیلمهای سینمایی ایران جزیره در آن سال بود.
خستگی های لوئیس: 'رنگ و لعاب جادههای ساحلی'
در رمان "خستگی های لوئیس" از نویسنده ژان جیونو، شخصیت اصلی کتاب لوئیس به دلیل زندگی شلوغ و پر هیاهویش در شهر، به سمت جاده های ساحلی می رود تا کمی از آرامش و سکوت جایی که این جاده ها ارائه می دهند، بهره مند شود.
در این بخش از رمان، سبک نویسندگی جیونو خود را به خوبی نشان می دهد و توانسته است جزئیات رنگ و لعاب جاده های ساحلی را با دقت بیان کند. او بیان می کند که این جاده ها به آدم ها آرامش خاصی را ارائه می دهند. روزی که لوئیس می رود جاده های ساحلی را بررسی کند، نویسنده ما را به یک سفر زیبا و عمیق در دل طبیعت دعوت می کند.
در این سفر، لوئیس به دنبال آرامش است و نویسنده موفق است که در کل سفر، روایتی آرام را به زبانی شفاف و قوی بیان کند. او به ما جزئیات و نکاتی از رنگ و لعاب جاده های ساحلی را نشان می دهد. او توانسته است جمال و زیبایی این جاده ها را با واژه های جادویی فراوانی توصیف کند.
در نهایت نویسنده ما همراه با لوئیس می شود، او به ما نشان می دهد که هر چه به جستجوی آرامش بیشتر برویم، خرسندی و بهتری های زیادی را در نهایت خواهیم یافت. رمان "خستگی های لوئیس"، در کل، یک آثار زیبا با توصیفات طبیعتی و عمیق است که دعوت به آرامش و احساسات آرام دلی دارد.
هر لحظه، داغ دل: 'زوزه ها در باد'
"زوزه ها در باد" اثری است از داستان نویس معروف انگلیسی، ویلیام گولدینگ. در این رمان، هر لحظه از زندگی انسانها را در بر میگیرد. داستان دربارهی یک شهر کوچک به نام سپولچر میباشد که بر سر کوه قرار دارد و افرادی در آن زندگی میکنند که هیچکدام ذهنیتی متفاوت از دیگری ندارند. این افراد به دلیل یک شيوه زندگی محقر و کنترل شده تحت حکومت ارتش رهبری شدهاند.
در این شهر، خطایی ممنوع است و مجازات برای انجام هرگونه خطا تبعیضی و سخت است. اما سران قدرت سپولچر توانستهاند در عجله طراحی رژیم ایدئولوژیک خود، یک چیز را از دست روندهاند: حقیقت. به همین دلیل، سران برای نگهداری قدرت شان، همینطور که در فرهنگشان نوشته شده، باید هر پاره لطف خدا را از بین ببرند. اما با ورود یک شخص جدید به شهر، موجی از ترس و شکست در میان دیوارهای فریبنده سپولچر، جریان پیدا میکند.
این رمان، تصویری از یک جامعه ایدهآل، که نوعی داعش سبعهالنحس از آن است، به تصویر میکشد که با فساد، تنش، خشونت، جرم و جنایت روبرو میشود. ویلیام گولدینگ، بازنمایی صادقانه انسانها و خود برای خوانندگان خود قرار داده است و این کتاب، بیانگر شکست تمام چیزهایی است که جامعه فکر میکند قوی است. به همین دلیل، "زوزه های در باد" از آثاری است که باید حتماً خوانده شوند.