1. پایان داستان
پایان داستان همواره یکی از مهمترین بخشهای هر داستان است. در این بخش، نویسنده بایستی مسئله اصلی داستان را به شکل قابل درک و روشنایی به پایان برساند.
پایان داستان باید با سایر بخشهای داستان، هماهنگ و هماکنون باشد. یعنی بایستی از نظر شخصیتی و روایی تطابق داشته و مجموعهای از رویدادها را به یک روند منطقی پایان دهد که همه چیز برای خواننده قابل درک باشد.
در پایان داستان، نویسنده باید به خواننده پاسخگوی تمام سوالات، مسائل و تعارضات راه اندازی شده در طول داستان باشد. در واقع این بخش بایستی شامل تست کردن همه چیز برای دادن پاسخ به برخی سوالات و به خواننده امید دادن برای آینده باشد و به او این اجازه را دهد که خودش ادامه داستان را تصور کند.
پایان داستان همیشه باید نارنجی و شاد باشد. موضوع داستان مهمترین عامل در تعیین پایان است. در بسیاری از داستان ها، پایان شاد مفهوم اصلی داستان را شفافتر نمایش میدهد. به خصوص در داستانهایی که به دلیل تعریف سختی ها به تشریح موضوعاتی پرداخته اند، پایان شاد و مفرح برای خواننده بسیار دلنشین و جذاب است.
2. رمزگشایی از خودکشی شخصیت اصلی
رمزگشایی از خودکشی شخصیت اصلی، یکی از موضوعات اساسی در رمان ها و داستان های معاصر است. این موضوع در واقع به گونه ای عمیق به مسائل روانی، اجتماعی و فلسفی پرداخته و بازتاب نگرشی پرهیجان و شگفت انگیز نسبت به زندگی، مرگ و معنای وجود دارد.
شخصیت اصلی که به دلیل اتفاقاتی از طریق خودکشی به مرز زندگی و مرگ می رسد، در واقع همیشه با مشکلاتی روبروست که باعث می شود او به جستجوی پاسخ هایی برای سوالاتی مثل چرا برای وجود زندگی، معنای وجود، چرا باید تلاش کرد، و … بپردازد. این موضوعات باعث می شوند که شخصیت اصلی با نگرشی پیش از مواجهه با خودکشی، به کاوش درونی بپردازد و از طریق شکل گیری یک هویت جدید به عملکرد بهتری در زندگی بپردازد.
رمزگشایی از خودکشی شخصیت اصلی به کمک تعدادی از شاخص های ادبی، شامل تصادفات، نشیب و مدارا، پیوند فرهنگی، بیان مواجهه با زندگی و پیچیدگی های اجتماعی و فلسفی، انجام می شود. هدف این نوع رمان ها و داستان ها عمدتا درک عمیق تری از وضعیت روانی و افکار شخصیت اصلی و نشان دادن چگونگی تحول و تغییر آن ها است تا از طریق جریان روانی مستقیم مخاطبین را به خود جذب کند. این رمان ها و داستان هایی که در سال های اخیر مورد توجه بسیاری از نویسندگان بوده اند، شامل ابعادی مانند روحیات، عشق، دوستی، خیانت، فریب، ماجراجویی و مسائل اخلاقی و فلسفی هستند.
3. برملا شدن حقیقت درباره مرگ شخصیت فرعی
هنگامی که شخصیت فرعی در فیلم یا داستان مورد علاقهمان به قتل میرسد، معمولاً این اتفاق به عنوان مهمترین اتفاق داستان شناخته میشود و تمام رویدادهای داستان به این خبر مرتبط میشوند. اما در برخی موارد، این اتفاق میتواند به صورت ناگهانی و بدون هیچگونه توضیحی برای تماشاگران رخ دهد.
در این شرایط، برملا شدن حقایقی درباره مرگ شخصیت فرعی میتواند برای تماشاگران یا خوانندگانی که داستان را دنبال میکنند، بسیار مهم باشد. این موضوع به معنای آشکار شدن دلایل مرگ شخصیت فرعی، دست کمکی به جرم آن، یا هر گونه توضیح دیگری از طریق حرف زدن با کاراکترهای داستان است.
با برملا شدن حقایق، در بعضی موارد میتوان به درستی پاسخهایی را که قبلا از بین رفته بودند و یا جایی در داستان مفقود شده بودند را پیدا کرد. برملا شدن حقایق میتواند به تماشاگران کمک کند داستان را درک بهتری کنند و درک بهتری از عواملی که باعث مرگ شخصیت فرعی شدند، پیدا کنند.
در نهایت، برملا شدن حقایق در مورد مرگ شخصیت فرعی میتواند به کاراکترهای دیگر داستان کمک کند تا در مورد اتفاقاتی که رخ داده است، بهتر تصمیم بگیرند. برای مثال، ممکن است که جرم شخصیت فرعی به عنوان کاربردی برای سوءاستفاده از این اتفاق در نظر گرفته شده باشد. در این صورت، برملا شدن حقایق درباره مرگ شخصیت فرعی، به شخصیتهای دیگر داستان، کمک میکند تا حقایق را برای پایان دادن به داستان بهتر فهمیده یا پشت سر نهد.
4. گریههای بیپایان شخصیتها
گریهها یکی از رفتارهای انسانی است که ممکن است در نوع خود بیش از حد باشد. برخی شخصیتها در رمانها و فیلمها به دلیل روایت داستانی جذاب، به گریههای بیپایان دست مییابند. این شخصیتها برای نشان دادن ناشکیباییهای خود، و درک بهتر مشکلات خود، به این روش قرار میدهند.
قدرت بیان برخی شخصیتها به گونهای است که توانایی جلب احساسانهای خود را در طرفین دارد. غمگینی، رنج، دلگیری و خیلی چیزهای دیگر ممکن است دلیلی برای گریههای ناگهانی باشد. این همیشه نشانگر ضعف نیست، ممکن است نشاندهنده قدرت انسانی و رویای خود باشد. گاهی اوقات پس از گریههای بیپایان، شخصیتها به تغییرات قابل توجهی در زندگی اشاره میکنند.
بهطور کلی، گریههای بیپایان شخصیتها در سینما، تئاتر، رمان و داستانها میتواند برای جذب احساسات طرفین، تایید احساس منتقدین و دور از تعصبات است. این شخصیتها همیشه رویاپرداز و جسور هستند و برخلاف دیگران، مشکلات خود را به روی بقیه باز میکنند. اگر چه گاهی اوقات برای رسیدن به این شخصیتها، میتوانید کاملا درک نکنید، اما نکات قوی روایی و نشانگر ضعیفیت و قدرت انسانی در آنها موجب تاثیر بخشی اثر میشود.
5. بیان عشق و احساسات اصلیها
عشق و عاطفه احساسی هستند که هر فردی عمیقاً تجربه آنها را میکند. عشق به دو صورت مختلف میتواند تجربه شود، عشق جنسی و عشق عاطفی. عشق جنسی عموماً به عنوان جزء طبیعی و فیزیولوژیک بشر مورد توجه قرار میگیرد، در حالی که عشق عاطفی میتواند بسیار پیچیده باشد و شامل احساساتی مانند احترام، تعلق، ایمان، وفاداری و همدردی باشد.
عشق و احساسات اصلیها امری فراتر از زبان و ارتباطات است؛ آنها میتوانند به صورت غیرکلامی بیان شوند، اما هنگامی که به کلام میآیند، میتوانند زیبایی لحن و کلمات را با هم ترکیب کنند. در این موارد، زبان شفاف و صریح میتواند مفید باشد تا احساسات دلتنگی، خوشحالی، غرقشدن و حتی ناراحتی را به طرف حرفهای شما منتقل کند.
عشق یکی از مهمترین و مفرحترین عواطف بشری است. عشق میتواند تا حدی که جان انسانها را فراگیرد، پویا و قدرتمند باشد. این احساس دارای توانایی جذب و مغناطیس شدن برای دیگران است و در نتیجه میتواند روابط پایدار و قوی را ایجاد کند. عشق و احساسات اصلیها، شامل مقدار عظیمی از کیفیتهایی مانند مهربانی، وفاداری، فداکاری، همدلی، و تعلق هستند، و به کالبد و روح انسانی ارزش افزوده میدهند.
بنابراین، میتوان گفت که عشق و احساسات اصلیها از ابتدای حیات بشری وجود داشتهاند و به عنوان موضوعی از برترین و متفاوت ترین های زندگیهای ما به شمار میروند. این احساسات نهتنها عمیقاً بر سلامتی روحی و روانی ما تاثیر میگذارند، بلکه در ارتباطات انسانی ما با دیگران نیز بسیار اهمیت ویژهای دارند.
6. شناخت نهایی شخصیتهای فرعی
شناخت نهایی شخصیتهای فرعی در داستان، مهمترین بخشی از تحلیل داستان است. شخصیتهای فرعی در داستانها دارای اهمیت بسیاری هستند؛ زیرا آنها شخصیت اصلی را تکمیل میکنند و جزئیات جالبی از دنیای داستان را نمایان میکنند. شناخت نهایی شخصیتهای فرعی به ما کمک میکند تا بیشتر با دنیای داستان آشنا شویم و از آن لذت ببریم.
برای شناخت نهایی شخصیتهای فرعی، باید به اشارههای نویسنده به جزئیات شخصیتها توجه کنیم. مانند روابط آنها با شخصیت اصلی، رویدادهایی که آنها دخیل در آنها هستند، واکنشهایشان در برابر صحنههای مختلف و حتی ادامه دادن حرف زدن در آنها.
در ادامه، شخصیتهای فرعی باید با شخصیت اصلی رابطههایی داشته باشند، باعث پیشرفت داستان شوند و لحن و توپوگرافی شخصیتهای اصلی را تغییر دهند. با خواندن بخشهایی که در طول داستان به شخصیتهای فرعی اختصاص داده میشود، به راحتی میتوانیم آنها را به دو دسته عمده تقسیم کنیم: شخصیتهای فرعی موثر و غیرموثر. شخصیتهای موثر، با تغییر در سرنوشت شخصیت اصلی تاثیرگذار هستند. در حالی که شخصیتهای غیرموثر، تاثیر بیشتری در پایداری فضای داستان داشته و به دنبال مضمون داستان نمیباشند.
در نهایت، شناخت نهایی شخصیتهای فرعی در بررسی داستان به ما کمک میکند تا عمق داستان را بیشتر درک کنیم و به مفهوم پایان داستان برسیم. بهترین راه برای شناخت این شخصیتها، با توجه به نحوه رفتار و واکنششان در داستان است. با خواندن و تحلیل بهتر این بخش، درک داستان و موضوع آن برای ما آسان خواهد شد و به مفهوم داستانی که نویسنده در آن میخواهد بیان کند برسیم.