1. ماجرای دختر دانشآموزی که به جای کلاس درس به سینما میرود
دختر دانشآموزی به نام سارا به دلیل خستگی و خستگی از سوالات بدون پاسخ معلمان، تصمیم میگیرد این روز کلاس را در سینما با دوستانش سپری کند. سارا که بیست دقیقه دیر شده بود، باعث میشد خیلی غمگین شود ، زیرا خانواده او به او عشق بسیاری داشتهاند و سارا میدانست که پدر و مادرش به او اعتماد کرده و از او انتظار دارند که مسئولیت خود را بپذیرد.
هنگامی که سارا با دوستانش به سینما رسید، متوجه شد که فیلمهای اکران شده برای کودکان مناسب نبوده و از محتوا برای سنین بالاتری بودند. از این رو، سارا به دوستانش پیشنهاد میدهد که جای سینما به جای دانشگاه رفته و فیلمهای دانشگاه را تماشا کنند.
پس از مدتی، سارا غرق شده در فیلم و فراموش کرده بود که باید عزم خانه را بگیرد. برای اینکه قبل از برگشت به خانه به مدرسه برسد، او از دوستانش میخواهد که با هم مسابقه کنند تا اولین فردی که به مدرسه میرسد، برنده شود و بعد دوستانشان متوجه میشوند که سارا جدی نبوده و در حقیقت بازگشت به مدرسه برایش مهم نبوده است.
دست برداشتن سارا از مدرسه باعث شده است که بسیاری از معلمانش و ناظران کلاس او را کمی بپرسند ولی سارا به خواندن کتابش ادامه میدهد و تمرکز کرده به کلاس بر میگرداند. به نظر میرسد که بعد از این تجربه ، سارا بهتر میفهمد که چرا باید همه روز کلاس درس را حضور داشته باشد و به تعلیم و تربیت خود ادامه دهد.
2. داستان پسری که به دنبال رئیس خود میرود تا معاملهای را انجام دهد
در داستانی که در اینجا شرح میدهیم، پسری جوان وارد یک سفر مهم میشود. او برای انجام معاملهای با رئیسش به شهری دیگر سفر میکند. پسری با نگرانی و دلسردی به شهر دیگر میرود، زیرا این معامله برای رئیسش بسیار اهمیت دارد و اگر موفق به برگرداندن آن به شهر خود نشود، ممکن است انتظار پیشرفت حرفهای خود را نداشته باشد.
پسری بسیار حساسیت به نقصان آبروی خود دارد و این معامله برای او بسیار مهم است. او مجبور است تمام تلاش خود را برای انجام معامله انجام دهد و اگر نتیجه مورد انتظار نباشد، این میتواند برایش بسیاری از مشکلات ایجاد کند.
در سفر خود، پسری با مشکلات بسیاری روبرو میشود. او با بسیاری از مسائل اقتصادی و اجتماعی مواجه میشود که برایش سختیهای بسیاری به وجود میآورد. او بسیار متعجب میشود از اینکه چرا این مشکلات همیشه وجود دارند و چرا همیشه بر زندگی انسانها تأثیر میگذارند. اما پسری با تلاش و پشتکار خود در انجام معامله، نتیجه مورد انتظار را به دست میآورد و با خیال راحت به شهر خود بازمیگردد.
در نهایت، این داستان نشان میدهد که پشتکار و تلاش برای انجام کارهای مهم، میتواند به انسانها کمک کند که به اهداف خود دست پیدا کنند و نتیجه مورد انتظار را به دست آورند. همچنین، داستان به ما یادآوری میکند که در هر مرحله از زندگی، مشکلات و معضلاتی وجود دارد که باید با آنها مواجه شویم و به دشواریها تحمل کنیم.
3. جنگلهای زندگی: داستان شگفتانگیزی از دو پسر که در جنگل زندگی میکنند
موضوع "جنگلهای زندگی: داستان شگفتانگیزی از دو پسر که در جنگل زندگی میکنند" بازگویی داستانی جالب و پرهیجان از دو بچه کوچک است که در جنگل بیابان در آفریقا زندگی میکنند. این دو پسر بنام جولیوس وجیمی هستند و به طور اتفاقی از خانواده جدا شده و باید در آب و هوای سخت جنگل زندگی کنند.
جولیوس و جیمی، پس از جدایی از خانواده، به سرعت با شرایط جدید خود آشنا شدند و برای زندگی تلاش کردند. آنها به دنبال آب و غذا بودند و باید با حیوانات و جانوران وحشی دیگری که در جنگل زندگی میکردند، همراهی میکردند.
پس از گذشت مدتی، جولیوس و جیمی به دلیل مبارزه با حیوانات و سختی زندگی، مهارتهای مختلفی را یاد گرفتند و توانستند در جنگلهای زندگی به دنبال مواد غذایی و امنیت خود بگردند. آنها یاد گرفتند که چطور گیاهان مختلف را برای خوردن به دست آورند و چطور با تنوع های بیوگرافی جنگل، سازگار شوند.
این داستان، همچنین برای ما یادآور است که میتوانیم در برابر شرایط سخت ایستادگی کنیم و با چالشها کنار بیاییم. در این داستان، جولیوس و جیمی با روحیه ابتکار و تلاش برای زندگی، موفق به ایجاد یک روش زندگی در جنگل بودند و از زندگی در گیرندگی نجات یافتند.
4. داستان پسری که به دنبال گنجی میگردد و با یک دکتر مجنون دوست میشود
داستان پسری که به دنبال گنجی میگردد و با یک دکتر مجنون دوست میشود، به دنبال یک پسر جوان است که به دلیل مشکلات مالی و خانوادگی دچار استرس شده و به دنبال یک گنج دفن شده در جنگلهای پیرامون از روستایش است. او این گنج را به عنوان راهی برای حل مشکلات خود میداند و برای پیدا کردن آن تلاش میکند.
در جستجوی گنج، پسر جوان با یک دکتر شیفته و مجنون آشنا میشود که در گذشته به دنبال این گنج بوده است و در نهایت به علت عدم موفقیت و گمراهی ذهنی، به یک مجنون تبدیل شده است. این دکتر مجنون، با داشتن تجربیات و دانش کافی از مسیرها و راههای منتهی به گنج، به پسر جوان کمک میکند تا به هدفش دست پیدا کند.
در این راه، دوستی بین این دو شکلپذیر و متفاوت شکل میگیرد و پسر جوان از روی دانش و تجربههای دکتر مجنون، به یادگیری و کسب تجربههای جدید میپردازد. با گذراندن مشکلات مختلف در طول این سفر، پسر جوان در نهایت به گنج موردنظرش دست پیدا میکند و با رسیدن به این هدف، مشکلات خود را حل و به یک زندگی بهتر دست پیدا میکند.
5. ماجرای دختری که به جای اینکه به دانشگاه برود، به صورت ناگهانی در جنگل قرار میگیرد
یکی از ماجراهایی که بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار میدهد، ماجرای دختری است که در زمانی که برای دانشگاه آماده شده بود، به صورت ناگهانی در جنگل قرار گرفت. پس از اینکه به خانه برگشت، دوستان و خانوادهاش شوکه شده و نگران شدند. این ماجرا، در جامعهای که رویاهای پردردسر و دغدغههای بسیاری برای فراهم کردن شرایط بهتر برای زندگی دارند، بسیار مهم و قابل تامل است.
دختر دختر، پرهام به مجموعه سرگرمیهای دانشگاهی و دروس خود روی کامپیوتر تمرکز کرده بود. هر شب بعد از درس و دفتر میرفت و فیلمهای علمی را میبیند. او میخواست کارآفرین یا پژوهشگر بزرگی شود. اما به ناگهان یک روز، کمی از محیط دانشگاه خسته شد و به دلیل شرایط مالی خانواده، او تصمیم گرفت تا به جای رفتن به دانشگاه، کار کند و در عین حال برای ۱۲ کارت بانکی تقاضای دسترسی دستورالعمل بدهد.
به دلیل پیشرفت ماشینآلات و اتولجی، اکثر کارها هم اکنون به صورت سریعتری صورت میگیرند. با اینحال، پرهام در پایگاه خودروی داری راننده شد، اما شماره پایه خود را فراموش کرد و به جای اینکه به صورت مستقیم دوباره فراموشی خود را بررسی کند، او تصمیم گرفت تا به جنگل برود و یک نفر محلی را بپرسد. این تصمیم، در پایان، بسیاری از همراهان او را شستشو داد و خانواده و دوستانش، برای رسیدن به او، تلاش زیادی کردند. در نهایت با زحمت، پرهام به خانه بازگشت.
6. داستان پسر جوانی که به دنبال یافتن جوهری میگردد که قادر به پرسه زدن کوهها و ریزش خانه هاست
پسر جوان دراین داستان، به نام جیمز است و در دنیایی زندگی میکند که جادوی قدرتمندی دارد و به افرادی که برای پیدا کردن آن تلاش میکنند، شجاعت و قدرت میبخشد. این جوهر، قدرتی فوقالعاده دارد که به هر کسی که آن را در اختیار دارد، این اجازه را میدهد که با پرسهزدن، کوهها را لرزانده و خانهها را ریزش دهد.
جیمز، یکی از جوانان شجاع و بدون ترس جهان است و به دنبال این جوهر آن قدرتمند است. او با انگیزههایی برای بدست آوردن این قدرتمند شروع به سفر میکند. جیمز در طول سفر خود، با موانع و مشکلاتی برخورد میکند که باید با آنها مبارزه کند. هر بار که یکی از پوسته های این جوهر در محلی نمایش داده می شود، جیمز تمام تلاش خود را میکند تا آن را در اختیار خود بگیرد.
از طرفی، گروههای مختلفی نیز به دلیل داشتن قدرتی از قبیل تسلط بر باد و حرکتی روی جورابها و غیره، به دنبال یافتن این جواهر مرموز هستند و برای رسیدن به هدفشان به جنگ با جیمز دست میزنند. جیمز باید با حذری به خصوص از شرکت در نبردهای نهایی با مخالفان، قدرت خود را بالا برده و جوهر را به دست آورد تا به دنیای رادیکالی و بی حد و حصری تبدیل شود.